با مطالعه ی اساطیر ملل گوناگون، زمینه های مشترک زیادی در اساطیر این ملل می توان مشاهده کرد که این امر خود می تواند بیانگر انگیزه ها و اهداف مشترک جوامع کهن یا تأثیر پذیری آن ها از یکدیگر باشد. مهرداد بهار در این خصوص می نویسد:« مطالعات مردم شناسی که ازنیمه ی دوم قرن نوزدهم آغاز شد، منظرهایی را در دید تحلیل گران اساطیر قرار داد که قبلاً ، سخت ناشناخته بود. مردم شناسی این راز را برگشود که اساطیر، آئین ها و آداب جوامع به اصطلاح ابتدایی عصر ما بااساطیر، آئین ها و آداب جوامع اعصار کهن بین النهرین ، مصری ، هندی ، ایرانی و یونانی و جزآن ها، دارای انگیزه ها و اهدافی معمولاً مشترک و عمومی است . در واقع مردم شناسی، ما را قادر ساخت تا بر اساس بررسی تطبیقی، معمای حل ناشده ی خاستگاه کیش های باستانی ورابطه ی آن را با ساخت های اجتماعی کهن باز شناسیم .»

( پژوهشی در اساطیر ایران ، 345)

بر این اساس، موضوعات مشترک اساطیری را به سه دسته ی نگاه به آفرینش و طبیعت ، جامعه ی خدایان و جامعه ی قهرمانان می توان خلاصه کرد .

1- نگاه به آفرینش و طبیعت :

نگاه اعصار کهن به آفرینش به نوع تفکر و شیوه ي اداره جامعه باز می گردد، به این نحو که هرچه به اعصار کهن تر که اقتصاد آنان متکی به کشاورزی است، بازگردیم نگاه به هستی بر مبنای زایش استوار است و هرچه به دوره ی متأخر تر و اختراع ابزارآلات گوناگون برگردیم، به پیدایش هستی بر مبنای آفرینش برخورد می کنیم. مهرداد بهار در این زمینه می نویسد :« شاید بتوان گفت که آریائیان پیش ازگسترش و حتّی تا زمانی پس از آن، خدا پدر کهن هند و اروپایی را در فرهنگ هند و ایرانی خود حفظ کرده بودند که بر اساس همسری با الهه ی مادر یا به خود، هستی را زائیده بود . محتملاً ، اقوام هند و ایرانی، مانند اقوام دیگر بشری با پیشرفت تمدن، باشروع سفالگری و ابزار سازي ، به مفهوم خدای آفریننده نزدیک شدند و از آن پس در اساطیر ایشان این برداشت ( زایش و آفرینش ) در هم آمیخت. در دوره ی متأخر ریگ ودا ، نحوه ی دیگری از هستی یافتن جهان مطرح می شود که نه زایش است و نه خلقت. سخن از هستی یافتن جهان از تن غولی است به نام پرجابتی که خدایان با قربانی کردن وی، آسمان را از سر، فضا را از ناف و زمین را از پای وی ساختند . در ایران نیز نشانه ي اندکی از وجود این اسطوره کهن در امر خلقت هرمزدی و به نحوی دیگر در اساطیر زروانی و شخص زروان دیده می شود .»( همان ، 457)

بر این اساس یکی از نکات مشترک در میان اساطیر گوناگون، اسطوره ی تکوین است که در اساطیر ایران، این نمونه را در مرگ کیومرث و گاو یکتا آفریده مشاهده می کنیم ، چنان که از اعضای مختلف بدن کیومرث، فلزات گوناگون و مشی و مشیانه شکل می گیرد و از اعضای بدن گاو نیز گیاهان و جانوران گوناگون به وجود می آیند.

کریستن سن در این باره می نویسد:« اندیشه ی ایرانی در مورد نمونه ی نخستین نوع بشر تنها تغییر شکل یک اندیشه ی بسیار کهن مربوط به تکوین است که آن را در میان بسیاری از ملت ها می یابیم . بابلیان اعتقاد داشتند که مردوک، « تیامت » یعنی ماده اژده های دوره ی آشفتگی ازل را به دو نیمه کرد و آسمان را از نیمی از تن او ساخت . همین اندیشه تکوین را با جزئیات بیشتری در میان ملل اسکاندیناوی نیز می یابیم . یمیر، غول اولیه را، سه خدای برادر بنامهای اوذین، ویلی و وی می کشند و با اجزای تن او جهان تازه را می سازند . هندیان نیز با این اسطوره آشنایی دارند، پوروشا غول اولیه بود که هزار سر و هزار پا داشت، خدایان در مراسم قربانی اورا ذبح کردند و از این قربانی همه ی حیوانات به وجود آمدند . بنابر افسانه ی ژاپنی، ایزد بانویی بنام اوکه موچی که به آفریدگان روزی می رساند، به دست خدایی به نام تسوکوجمی کشته می شود و حیوانات گوناگون و گياهان سودمند از تن او بيرون مي آيند.»( نخستین انسان نخستین شهریار ، 46-45)

در اساطیر یونان نیز می بینیم که پس از بریدن آلت رجولیت اورانوس به وسیله کرونوس ، از خونی که از او جاری میشود موجودات گوناگون هستی می یابند. بر همین اساس همه ی این اسطوره ها را از یک خانواده می توان دانست. بهار نيز اسطوره ی پرجابتی در هند و زروان در ایران، تیامت در بین النهرین، کرونوس در یونان و یمیر در اسکاندیناوی را از یک خانواده و متعلق به جوامع کشاورزی آسیای غربی و اروپایی، پیش از ورود اقوام هند و اروپایی به این مناطق مي داند .

(رك. پژوهشی در اساطیر ایران ،457)

ویژگی مشترک دیگر، اعتقاد به تخم مرغی بودن آسمان است. بخش دوم بندهش در خصوص آفرینش مادی می نویسد:« چون اهریمن به گیجی از کار بیافتاد، سه هزار سال به گیجی فرو ماند، در آن از کار افتادگی اهریمن، هرمزد آفریدگاران را به صورت مادی آفرید. از روشنی بیکران آتش، از آتش باد، از باد آب، از آب زمین و همه ی وجود مادی جهان را آفرید. نخست آسمان را آفرید، روشن، آشکار، بسیار پهناور و به شکل تخم مرغ و از خماهن.» (بندهش ،39)

مهرداد بهار در این خصوص می نویسد :« تخم مرغی بودن شکل آسمان در اساطیر زردشتی، از اعتقادی بسیار کهن ، دستکم از اعتقادی هند و اروپایی سرچشمه می گیرد از سویی در کهن ترین اساطیر هندی، عقیده بر این بود که از عدم که خود هستی بود، تخم مرغی پدید آمد، یک سال برجای بماند و سپس به دو نیمه گشت، نیمی سیمین که زمین شد، نیمی زرّین که آسمان گشت. از سوی دیگر در بسیاری از اسطوره های یونانی نیز، سخن از تخم مرغ نخستین می رود. ارینم [1]، که زن ایزد همه چیز بود، برهنه از آشفتگی برخاست و پس از داستانی دراز ، شکل کبوتری به خود گرفت و تخم جهانی نهاد و سرانجام، تخم مرغ به دو نیمه شد و زمین و آسمان پدید آمد .»

( پژوهشی در اساطیر ایران ،48)

زمینه ی مشترک دیگر تقدّس مکان ها در اسطوره است. دکتر اسماعیل پور در این خصوص می نویسند:« تقدّس مکان در اساطیر سرزمین های گوناگون نیز جلوه گر است. از جمله در اساطیر ایرانی، دماوند و البرز کوه مرکز جهان است. دریای کیانسه تقدّس دارد، فروشی ها در آن می زیند و نطفه ی زردشت را نگاه می دارند. کوهستان المپ به ویژه چکاد سربه فلک کشیده اش تقدّس دارد، چه در اساطیر یونانی جایگاه ایزدان است . الیاده، نمادهای « مرکز » را در ارتباط با معماری براندازی بناها ، به گونه ی زیر خلاصه می کند :

1- کوه مقدّس که آسمان و زمین را به هم می پیوندد و در مرکز جهان است .

2- هر معبد و کاخ و هر شهر مقدّس، خود کوه مقدّس است که به صورت «مرکز »در می آید.

شهر و حرم مقدّس که به عنوان ناف گیتی، محل تلاقی آسمان و زمین و دوزخ انگاشته می شود[2] .» ( اسطوره بیان نمادین، 29-28)

زمینه ی مشترک دیگر رفتارهای آئینی مربوط به مردگان است ، مهرداد بهار در این خصوص می نویسد:« در هر دو سرزمین ( هند و ایران ) رفتارهای آئینی مربوط به مردگان شباهت هایی با یکدیگر دارند. در فرهنگ ودایی هند، سوزاندن و به خاک سپردن مردگان ، هردو دیده می شود. در میان هند و اروپائیان نیز به خاک سپردن یا سوزاندن مردگان هردو رایج بوده است. امّا آئین نهادن مردگان برفراز کوه و سپس در استودان ها که در آئین زردشتی راه جسته است، ظاهراً قدمتی آریایی یا هند و اروپایی ندارد و محتملاً ملهم از آئین های بومی یا دخیل در غرب ایران است که بشکل مقابر صخره ای مادی و هخامنشی نیز اثر گذاشته است، درحالی که واژه ی دخمه در میان زردشتیان که واژه ی مصطلح برای استودان ها است، خود می تواند از ریشه ی daz به معنای سوزاندن باشد و اگر این نظر درست باشد، واژه ی دخمه آشکار کننده ی سنت اعصار بسیارکهن تر است و دارای پیوند با سوزاندن مردگان است.»( پژوهشی در اساطیر ایران ،486)

ز مینه ی مشترک بعدی ارتباط سگ با جهان مردگان است، بهار در این زمینه می نویسد:« در هر دو آئین ( هند و ایرانی ) از ارتباط سگ و مرده سخن می رود . در ایران در آن هنگام که زردشتیان به آئین رفتار می کردند، آئین «دید سگ » در باره ی مردگان به جا آورده می شد و آن عبارت بود از این که برای برداشتن مردگان از جای و برای بردن مردگان به دخمه، می بایست مرده را در معرض دید سگی مصطلحاً چهار چشم قرار داد . در هند نیز سخن از سگان یمه در میان است که نگهبان راه مردگان به سوی جهان پدران است. »

( همان ،486)

در اساطیر یونان نیز از وجود سگی به نام سربروس سخن می رود که در جهان مردگان (هادس) نگهبان ارواح است تا از قلمرو هادس خارج نشوند .

2- خدایان:

مهرداد بهار در خصوص ویژگی مشترک خدایان در اساطیر ملل گوناگون، موارد مختلفی را مطرح نموده و آن را به دسته هاي گوناگوني طبقه بندي كرده است، مورد نخست تبدیل خدایان به دو گروه خیر و شر است که در این باره می نویسد :در دره سند از دوره ی براهمنه ها آگاه می شویم که اسوره ها، این خدایان بزرگ آریایی تبدیل به خدایان شر شده اند و مظهر تاریکی و شب اند و در مقابل دئوه های ریگ ودا قرار دارند که مظاهر روشنی و روز به شمار می آیند. در ایران نیز، دو گروه خدایان خیر آریایی ، اهوره ها و دئوه ها در هزاره ی اوّل پیش از میلاد تبدیل به دو گروه خدایان خیر و شر شدند.درگاهان زردشت، سپند مینو و اهریمن دو مظهر خیرو شر شدند و هردو هم زاد و اورمزد آفریننده ی سپند مینو است. در ادبیات زردشتی دوره ی ساسانی، مسأله روشن تر بیان می شود و بنا بر آن دو نیروی خیر و شر، اورمزد و اهریمن، هردو از زروان به وجود می آیند . در اساطیر یونانی نیز این موضوع اساطیری عیناً دیده می شود ، یعنی غول خدایی وجود دارد که خدایان خیر و شر از او پدید می آیند . از کرونوس هم خدایان و هم تیتان ها و هم سیکلوپ ها هستی می یابند. علاوه بر پیوند خدایان خیرو شر با یکدیگر از طریق غول خدای نخستین، در سراسر فرهنگ آسیای غربی ، وجود شباهت دیگری نیز میان این غول خدایان دیده می شود از جمله نکته مهم عمومی دیگر در مورد او، قربانی شدن وی است تا هستی شکل بگیرد. در ادبیات پهلوی، اهریمن شکم زروان را می درد تا نخستین زاده ی او به شمار آید و از اورمزد پیشی گیرد و بدین طریق سلطنت جهان را به دست آورد. این دریده شدن شکم زروان در واقع جانشین قربانی شدن غول خدای نخستین شده است. در ادبیات یونانی، دو غول خدای آغازین، اورانوس و کرونوس که پدر و پسرند، مشترکاً نقش غول- خدای نخستین را بر عهده دارند و بریدن و بدور افکندن آلت رجولیت اورانوس نوعی قربانی را می رساند.

نکته ی سوم در شخصیت خدایان نخستین ، برکنار شدن از امور جهان است . نه زروان و نه اورانوس وکرونوس، پس از خلق خدایان خیر و شر، در اداره ی امور جهان نقشی ندارند. . (رك. پژوهشی در اساطیر ایران ،398-397)

بهار علاوه بر بیان شباهت خدایان نخستین، به زمینه های مشترک دیگر اساطیر هند و اروپایی اشاره می نماید که مورد نخست آن ، وجود بن پدر سالارانه ی اساطیر هند و اروپایی است. وي در این زمینه می نویسد:« خدایان بزرگ هند و ایرانی، یونانی ، رومی و نردی، همه نرینه هستند و اهمیّت الهه گان نیرومندی چون آناهیتا در اساطیر ایران و هرا و آفرودیت در اساطیر یونان، در حد وسیع نتیجه ی در آمیختن اساطیر این قوم و اساطیر مادر سالار بومی این سرزمین ها است . زمینه مشترک دیگری نیز در اساطیر هند و اروپایی به چشم می خورد. از جمله می توان از اهمیّت و بزرگ داشت آتش سخن گفت . اگنی در وداه ها، آذر در ایران، هستیا[3] در یونان و وستا[4] در رم، دنباله ی طبیعی ستایش و بزرگداشت آتش مقدّسی است که در درون دوده ها ی اقوام هند و اروپایی وجود داشت و خود مظهر وجودی و وحدت بخشنده ی هر دوده به شماره می آمده است، ولی از نظر جنسیت میان هستیا و وستا از یک سو و اگنی و آذر از سوی دیگر تفاوت است، آنان مادینه اند و اینان نرینه اند .

جنبه ی مشترک دیگر در اساطیر هند و اروپایی این است که این اقوام برای خدایان خویش به مظاهر مادی ، بت ، قائل نبوده اند. وجود مجسمه های یونانی خدایان، دنباله ی فرهنگ اژه ای و مصری قدیم است. نبودن بت در فرهنگ هند و اروپایی نیز خود نتیجه ی دیگر از اقتصاد دام داری این اقوام است، زیرا بت سازی و بت پرستی به نحوی در فرهنگ شهری ساکن در اعصار باستان مربوط است و در جوامع گله داری و کوچ نشین معمولا بروز نمی کند. اساطیر و آائین های همه اقوام هندی و اروپایی اعتقاد به جادوگری را نیز بدنبال دارند و ظاهراً عمل بدان ها در میان همه ی طبقات جامعه رواج داشته است . »

( پژوهشي در اساطير ايران ،451-449)

علاوه بر موارد بالا، نکته ی مشترک دیگر شباهت خدایان به انسان است،مهرداد بهار در این مورد می نویسد:« خدایان دارای سر و سینه و پا و دست اند و از دیگر اندام ها و از جامه های ایشان نیز سخن می رود.خدایان گردونه دارند و اسب های آسمانی، گردونه ایشان را به هرکجایی که خاطر خواه خدایان است می برند. نوشابه ی خدایان سومه است و خوراک ایشان از قربانی هایی که مردم فراهم می کنند، تأمین می گردد.خانه ی ایشان در آسمان برین است و در آن جا و در کنار هم، زندگی را با نوشیدن سومه به شادی می گذرانند .خدایان ودایی وایرانی می توانند، علاوه بر شباهت انسانی، شباهت حیوانی نیز داشته باشند و به شکل جانوران در آیند . تصور اگنی به صورت اسب، ایندره به صورت گاو، بز و عقاب در اساطیر ودایی با تصور اوستایی در مورد بهرام و ایزد تیشتر که شکل های حیوانی متعددی بخود می گیرند، هماهنگ است . از جمله بهرام که در اصل همان ایندره است بشکل مرغ وارغنه در می آید که شاید بی ارتباط با عقاب بودن ایندره نباشد.»(همان ،462-461)

در اساطیر یونان نیز این نمادهای حیوانی برای خدایان وجود دارد ، چنان که عقاب نماد زئوس، اسب نماد پوزئیدون ، گوزن ماده نماد آرتمیس و طاووس نماد هرا است .

نکته ی مشترک دیگر ماهیت طبقاتی سه گانه خدایان هند و اروپایی است که ژرژدو مزیل به ان اشاره نموده است . دکتر اسماعیل پور در این خصوص می نویسد:« ژرژ دو مزیل، با تکیه بر دست آوردهای زبان شناسی که زبان همه ی اقوام گوناگون هند و اروپایی را از یک شاخه اصلی و مادر، مشتق دانسته است، به این نتیجه می رسد که فرهنگ، دین و نظام اجتماعی، سیاسی و آئینی آنان نیز می بایست مشترک بوده باشد. او خدایان هند و ایرانی و دیگر اقوام هند و اروپایی از قبیل رومی ، ژرمنی و غیره را بصورت یک دسته بندی سه گانه وصف می کند. دومزیل، طبقه بندی سه گانه ی خدایان ودایی را آئینه ای از نظام طبقاطی و اجتماعی هند باستان می داند که عبارتند از : 1- برهمنان: مقام پادشاهی و روحانیت 2- کشه تریه ها[5] : گروه ارتشتار و جنگجو . 3- وئیشه ها [6]: طبقه کشاورزان.» ( اسطوره بیان نمادین ،115)

استاد بهار نیز در خصوص این طبقه بندی می نویسد:« با توجّه به آن چه دومزیل در باره ی ماهيت طبقاتی ساختاری خدایان هند و اروپایی می گوید و با مقایسه ی فهرست ریگ ودایی مورد نظر وی با فهرست میتانی، می توان باور کرد که در درون قبایل هند و ایرانی ورونه و میتره خدایان روحانی فرمانروا ، ایندره مظهر نیروی رزم آوران و ناسه تیه که همان اشوین ها هستند، مظهر نیروی تولید کننده و معرف جنبه ی اقتصادی این ساختند . به نوعی که دومزیل بیان می دارد، بهمن و اردیبهشت امشاسپند، جنبه روحانی فرمانروایی و شهریور امشاسپند ،جنبه ی رزم آوری و امرداد و خرداد امشاسپند جنبه ی تولیدی را درجهان خدایان ایرانی نشان می دهند.» ( پژوهشی در اساطیر ایران ،463)

البته این خدایان گوناگون تحت لوای دین زردشتی ، با سلسله مراتبی زیر نظر اهورا مزدا قرار می گیرند. دکتر آموزگار در این زمینه می نویسد:« پیش ازآمدن زردشت ، خدایانی در اندیشه های مردمان این سرزمین ستایش می شدند ، خدایانی که به دوران هند و ایرانی تعلق داشتند. این خدایان در زیر لوای اعتقادات زردشتی قرار می گیرند و همگی در متن های دینی، آفریده ی « مزدا» معرفی می شوند. مزدا که به معنی خرد و فرزانگی است و سپس لقب اهورا به معنی سرور در آغاز نام او قرار می گیرد، احتمالاً خود یکی از مجموعه خدایان پیشین بوده که زردشت مقام بالاترین خدا را برای او قائل شده و خدایان دیگر را با سلسله مراتبی ، تحت سلطه ی او دانسته است.» ( تاریخ اساطیری ایران ،10)

3- قهرمانان :

روزنبرگ در خصوص ویژگی های مشترک قهرمانان و پهلوانان می نویسد:« قهرمانان و پهلوانان معمولاً فرزندان خدایان هستند و زایش غیرعادی دارند، از نیروی خارق العاده ای برخوردار هستند و با استفاده و با کمک سلاح های ویژه به جنگ هیولاها و دیوان می روند و آن ها را می کشند. به سفر های دشوار و مخاطره آمیز می روند و از جمله کارها یی که می کنند، یکی این است که به دنیای زیرین می روند و به مرگ غیر عادی می میرند. هیچ پهلوان یا قهرمانی ، به رغم استعداد و توان خارق العاده ای که دارد، موجود کاملی نیست ، با وجود این کاستی و ضعف انسانی آن ها، اغلب صفات یا ویژگی های اخلاقی پسندیده و بزرگوارانه شان، آموزنده است. بسیاری از پهلوانان بزرگ نمی توانند فنا پذیری انسانی را بپذیرند، ولی سرانجام درمی یابند که باید به همین جاودانگی ناشی از کامیابی و قهرمانی بسنده کنند.» ( اساطیر جهان ،17)

با توجه به موارد بالا، در اساطیر ایران نیز می بینیم، رستم که نمونه ی بارزی از قهرمان ایرانی است، اکثر ویژگی های مطرح شده را دارد، چنان که به نوعی با موجود ماورایی و فوق طبیعی به نام سیمرغ پیوند دارد و زایشی غیر عادی داشته و با نیروی خارق العاده ای که دارد، هفت خان را پشت سر می گذارد و به جنگ اژدها و دیو می رود و علی رغم نیرویی که دارد، سرانجام با خدعه و حیله ازبین می رود، با وجود این ویژگی های بارز، می بینیم که او موجود کاملی نیست و در جنگ با سهراب و اسفندیار، به خدعه و نیرنگ توسل می جوید. اسفندیار نیز که شاهزاده ی ایرانی و از نژاد شاهان است، چنین ویژگی هایی دارد و علی رغم برخورداری از نیروی خارق العاده ی روئین تنی و انجام سفرهای مخاطره آمیز در هفت خان و درآمیختن با اژدها و سیمرغ ، مرگ او نیز با خدعه و نیرنگ همراه است و از نکات منفی زندگی او این است که برای رسیدن به تاج شاهی حاضر است که هرکاری را انجام دهد ، حتّی اگر این کار، کشتن رستم ، جهان پهلوان ایرانی، باشد . در اساطیر یونان نیزآخیلوس و هراکلس دارای چنین ویژگی هایی هستند و باآن که از نژاد خدایان هستند و قدرت خارق العاده ای دارند و به واسطه ی همین قدرت کارهای دشواری را انجام می دهند، سرانجام برخلاف انتظاری که می رود، با نیرنگ و فریب زندگی شان به پایان می رسد و علی رغم ویژگی ها و صفات بارز قهرمانی و انسانی، نقطه ضعف هایی را در زندگی خود دارند که این نقطه ضعف ها، در رفتار آخیلوس با جسد هکتور و رفتارهركول در کشتن فرزندان خود مشهود است .

دکتر اسلامی ندوشن نیز با بررسی زندگی پهلوانان ایران ، نکات مشترکی را درباره ي آن ها بیان می کند که از جمله نکات مشترک پهلوانان ملل گوناگون نیز است، این نکات عبارتند از :

1- پهلوان از نظر دین عنصر مطلوبی نیست، ولی برای غلبه بر اهریمن از قدرت او بی نیاز نمی توان بود .از این رو اهورا مزدا با سام و گرشاسب کنار می آید .علّت اصلی نامطلوب بودن پهلوان ، غرور و منی اوست ، بدین جهت مغرور است که از نیروی جسمی و روحی و حیثیتی برتر از دیگران برخوردار است و بی آن که پادشاه باشد، هم وزن پادشاه است. ( آخیلوس در مقابل آگاممنون رستم در مقابل کاووس )

2- پهلوان چون وزنه ی متعادل کننده ای در کنار پادشاه نیکوکار قرار دارد. ( مانند

قرارداشتن گرشاسب در کنار کیخسرو در دوره ی آخرالزمان)

3- پهلوانان اولیه یا نسب ایزدی داشتند . ( مانند گیل گمش ، هرکول و آخیلوس )یا برخوردار از فرّ پهلوانی بودند که آن نیز بخشش ایزدی است .( مانند گرشاسب و رستم)ودر هرحال نیروی مرموز برتر از نیروی انسانی ، با آن ها بوده است .

4- خصوصیّت دیگر پهلوان آن است که در معرض فریب خوردن است .به سبب برتری که بر دیگران دارد ، مرگی چون مرگ مردم عادی در انتظارش نیست . باید با نیرنگ او را از میان برداشت . ( مانند رستم و هرکول ). ( داستان داستان ها ، 194-191)

[1] - Euryhome

1- اسطوره بازگشت جاودانه، الیاده ، ص 27

[3] - Hestia

[4] -Vesta

[5] -Kastryas

[6] -Vaišya